آيات قرآن , تدريجا و در مدتى نسبتاطولانى نازل گـشـته اند.
در اين فصل , بحث درباره يكى از مسايل مهمى است كه باتدريجى بودن نزول قرآن , ارتباطى تام دارد كه از آن به سبب نزول يا شاءن نزول تعبير مى شود.
به طور كلى آيات قرآن كريم به دو دسته تقسيم مى گردند: اول : آياتى كه بدون سبب خاص و تنها به خاطر هدايت و ارشاد عموم مردم نازل شده اند.
دوم : آياتى كه نزول آن به انگيزه اى خاص بوده است .
بسيارى از آيات و يا سورقرآن ناظر به حوادث و اتـفـاقـاتى بوده است كه در طول مدت بعثت پيامبر به وقوع مى پيوسته و يا سؤالى از آن حضرت مـى شـده و در حـقـيقت زمينه هايى به وجودمى آمده تا آيه يا آيات بلكه سوره اى نازل گردد, اين شرايط و زمينه ها را سبب يا شاءن نزول آيه نام نهاده اند.
به عنوان مثال : ويساءلونك عن ذى القرنين , ويساءلونك عن الروح ..., يساءلونك عن الساعة(153).
روشـن اسـت كـه در دسترس بودن واقعى شاءن نزول آيات دسته دوم ,نقش بسزايى در فهم مراد آيات دارد و از اين رو دانشمندان علوم قرآن و محدثان ,سعى فراوانى در گردآورى اسباب نزول داشـته و تصنيفات مستقلى را در همين زمينه عرضه نموده اند.
جلال الدين سيوطى قديمى ترين تـاليف در اين زمينه را از على بن مدينى استاد بخارى مى داند, و خود وى نيز كتابى به نام اسباب النزول تاءليف كرده است(154) .
اول : شناخت علت و فلسفه اى كه باعث تشريع حكمى در قرآن گرديده است .
دوم : هـر سخن در مواقع مختلف , معانى مختلفى مى دهد و براى درك درست سخن , فهم جهات خـارجـى و قـرايـن ديـگر نيز لازم است .
تشخيص اين كه مراد ازسخن , استفهام , توبيخ , سرزنش , تـاءكـيـد و يـا احيانا استهزاست , بستگى به چگونگى بيان آن و قراين و امارات ديگر دارد.
شناسايى سبب نزول نيز مانند ديگر قراين وامارات براى درك معانى و كلام خداوند ضرورى است .
سـوم : گـاه در آيـه اى و يا حكمى توهم حصر مى رود و بيان سبب نزول موجب دفع چنين توهمى مى گردد(155).
چـهارم : اساسا تفسير آيات قرآن بدون وقوف بر داستان نزول آن امكان ندارد.
درحقيقت اين فايده را مى توان ملخص و نتيجه فوايد ديگر دانست .
اينك به يك نمونه از آياتى كه شاءن نزول در معناى آنها تعيين كننده است , توجه مى كنيم : آيه 115 سوره بقره مى فرمايد: وللّه المشرق والمغرب فاينما تولوا فثم وجه اللّه ..., ومشرق و مغرب از آن خداست .
پس به هر سو رو كنيد, آن جا روى به خداست .
از ظـاهر آيه چنين استنباط مى گردد كه در هنگام نماز, ايستادن به سوى قبله , چه در سفر و چه در حضر, واجب نيست و انسان به هر كجا رو كند صحيح است .
ولى اين خلاف اجماع است , با رجوع به شاءن نزول آيه فهميده مى شود كه مربوط به نافله سفراست (156).
گـرچـه ايـن بحث , بحثى اصولى است و بايد در جاى خود مطرح گردد, اما مفسران به پيروى از عـلماى علم اصول , در زمينه رواياتى كه براى آيات , شاءن نزول خاصى رابيان مى كنند, گفته اند كـه آنـچه مهم است , نص قرآنى است كه معنايى عام و فراگير دارد.
اگر آيه معناى عامى داشت , گرچه سبب خاصى باعث نزول آن شده باشد تنها به افرادمربوط به آن سبب محدود نمى گردد, بلكه شامل افراد سبب و غيرسبب نيز مى شود.
سيوطى مى گويد: عموم لفظ معتبر است .
چرا كه آياتى در اسباب خاصى نازل شده اند, ولى در عموميت مفاد آن آيات اتـفـاق نـظر وجود دارد, مثل نزول آيه ظهار درشاءن سلمة بن صخر و آيه لعان در شاءن هلال بن اميه(157).
اسـاسا اگر مفاد آيات را مختص به مورد نزولش بدانيم , بسيارى از آيات قرآن كريم ,كاربرد خويش را از دسـت مى دهند و قرآن كتابى مربوط به گذشته ها گشته پيامى براى آيندگان ندارد.
قطعا هـيـچ مـسلمانى نمى تواند چنين اعتقادى داشته باشد.
آيات مربوط به سرقت , قذف , لعان و ظهار, سـاخـتـن مـسـجد ضرار و ده ها آيه ديگر كه براى هر يك ,روايات شاءن نزول , سبب خاصى را ذكر نموده اند, احكامى را بيان مى كنند كه كلى وعمومى است , فى المثل اگر حد سرقت در آيه , قطع دسـت تـعـيين شده , تنها در موردواقعه اى كه سبب نزول اين آيه شده اجرا نمى گردد, بلكه يك حكم الهى براى همگان است كه به موارد مشابه با آن سبب خاص , سرايت مى كند.
آيه اى كه درباره شخص يا اشخاص معينى نازل شده است , در مورد نزول خودمنجمد نشده , به هر مـوردى كـه در صفات و خصوصيات با مورد نزول آيه , شريك است سرايت خواهد كرد و اين همان است كه در لسان روايات جرى ناميده مى شود.
امام باقر(ع ) در روايتى مى فرمايد: وقـتـى آيـه اى راجع به قومى نازل شد, اگر پس از آن كه آن قوم مردند آن آيه نيز بميرد, از قرآن چيزى باقى نخواهد ماند.
ولى همه قرآن , تا آسمان ها وزمين هست , جارى است (158).
اعـتـبـار عـمـوميت لفظ در بسيارى از موارد از لحن خود آيات قرآن روشن است ,به گونه اى كه مى توان سبب خاص را تنها بهانه اى براى بيان حكم الهى دانست كه شامل و فراگير است .
مثلا: يـسـاءلـونـك مـا ذاينفقون ؟ قل ما انفقتم من خير فللوالدين والاقربين واليتامى والمساكين وابن السبيل(159) , از تـو مـى پـرسـنـد: چه چيزى را انفاق كنند؟ بگو: هر مالى انفاق كنيد به پدر ومادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه مانده تعلق دارد.
در آيـه شـريـفـه سـؤال از چـيـزهايى است كه مى خواهند انفاق نمايند, اما پاسخ در موردمصارف پنجگانه اى است كه قرآن به صورت كلى بيان مى كند.
به عبارت ديگر سؤال درباره تعيين چيزهايى براى انفاق است , ولى جواب در مورد كسانى است كه انفاق به آنان مى شود.
در پايان اين بحث اشاره مى كنيم كه مفسران و اسباب نزول نويسان , گفته اند كه گاه اسباب نزول مـتـعـددنـد, ولـى نـزول واحـد اسـت , و گـاه سـبب واحد بوده ولى آيات متعددى نازل گشته است (160) .
واحدى گفته است : سخن در زمينه اسباب نزول , جز به روايت و شنيدن از آنان كه شاهد وواقف بر نزول آيات بوده اند مجاز نيست (161).
عـمـوم كسانى كه روايات اسباب نزول را بررسى نموده اند به اين بيان از واحدى كه برديگران در ايـن مـيدان برترى دارد استناد كرده اند.
اما اين روايات كه بيشتر از طرق اهل سنت نقل شده اند و شمار آنها به چندين هزار روايت مى رسد, غالبا غيرمسند وضعيفند(162).
مـشـكـل ديگر در روايات اسباب نزول , وجود اختلافات فراوانى است كه باعث گرديده تا افرادى چون جلال الدين سيوطى در مقام حل اين مشكل برآمده و از اعتبارروايات دفاع نمايند.
وى مى گويد: بـسـيـارى از مـفسران براى نزول يك آيه , اسباب متعددى را ذكر كرده اند كه در اين مورد بايد به تعبير آنها نظر نمود.
الف ) اگر روايتى بگويد اين آيه نزلت في كذا و روايت ديگر بگويد:نزلت في كذا و مساءله ديگرى را ذكـر نـمايد,مراد تفسير آيه است , نه سبب نزول .
و اگر لفظ آيه شامل هر دو شود, ميان دو قول تـنـافـى وجـود نـدارد, ايـن مـوارد نـبـايـد در اسـبـاب نـزول درج گـردد, بـلكه لازم است در تاءليفات احكام القرآن ثبت شود.
ب ) اگـر يـك روايـت تـعبير كند نزلت في كذا و ديگرى به ذكر سببى خاص برخلاف آن تصريح نمايد, همين مورد اعتماد است و اولى استنباط تلقى مى شود.
ج ) اگر روايتى سببى را و روايت ديگرى , سبب ديگرى را ذكر كنند, درصورتى كه سند يكى از آن دو صحيح باشد همان قابل اعتماد است .
د) اگر صحت سند هر دو يكسان بود, به واسطه مرجحاتى نظير شاهدماجرا بودن يك راوى , يكى را بر ديگرى ترجيح مى دهيم .
هـ) گاه ممكن است نزول آيه اى به دنبال دو يا چند سبب در زمان هايى نزديك به هم اتفاق افتاده بـاشـد.
در ايـن موارد نيز امكان صحت روايات مختلف وجود دارد كه هر يك از سبب خاص سخن مى گويند.
و) اگـر فـاصـلـه زمـانى ميان اسباب زياد باشد, در اين صورت بايد قايل به تعدد و تكرر نزول آيه شويم (163).
علامه طباطبائى در بررسى و تحليل روايات اسباب نزول , به دلايلى حجيت آنها رامورد ترديد قرار مى دهد:
اولا: از سـياق بسيارى از آنها پيداست كه راوى ارتباط نزول آيه را در مورد حادثه و واقعه به عنوان مـشـافهه و تحمل و حفظ به دست نياورده بلكه قصه را حكايت مى كند.
سپس آياتى را كه از جهت مـعـنـا مـناسب قصه است , به قصه ربط مى دهد و درنتيجه سبب نزولى كه ذكر شده , سبب نزول نـظـرى و اجتهادى است , نه سبب نزولى كه از راه مشاهده و ضبط به دست آمده باشد.
گواه اين سخن آن است كه در خلال اين روايات , تناقض بسيار به چشم مى خورد.
به اين معنا كه در بسيارى از آيـات قـرآن درذيـل هـر آيـه , چـنـديـن سـبب نزول مناقض همديگر نقل شده كه هرگز باهم جـمـع نمى شوند.
حتى گاهى ازيك شخص مانند ابن عباس در يك آيه چندين سبب نزول روايت شده است .
ورود ايـن اسـبـاب نـزول مـتناقض , يكى از اين دو محمل را بيشتر ندارد: يا بايدگفت اين اسباب نـزول , نظرى هستند نه نقلى محض , و يا بايد گفت همه روايات يابعضى از آنها جعل گرديده اند.
بـا رخداد چنين احتمالى , روايات اسباب نزول اعتبارخود را از دست مى دهد و حتى صحيح بودن خبر از جهت سند, سودى نمى بخشد.
زيرا احتمال دسيسه يا اعمال نظر در جاى خود باقى است .
ثانيا: ثابت شده است كه در صدر اسلام مقام خلافت از ثبت حديث و كتابت آن شديدا منع مى كرد و اين ممنوعيت تقريبا تا پايان قرن اول ادامه داشت .
اين رويه راه نقل به معنا را بيشتر از حد ضرورت بـه روى راويـان و محدثان باز كرد.
تغييرات اندك كه در هر مرتبه نقل روايت پيش مى آمد, كم كم روى هـم انـباشته مى گرديد, به طورى كه گاهى اصل مطلب از ميان مى رفت .
انسان گاهى به روايـاتـى بـرمـى خـورد كـه درقـصـه اى كـه مشتركا به شرح آن مى پردازند, هيچ وجه مشتركى ندارند(164).
حال چه بايد كرد؟ آن همه فوايدى كه براى اسباب نزول ذكر كرديم با واقعيت وجود روايات جعلى و يـا حـدسـى و اجـتـهـادى چـگونه به كار مى آيند؟ حق اين است كه اگر خبر و روايت , متواتر يا قـطعى الصدور بود به مفاد آن ترتيب اثر مى دهيم و اگرچنين نبود آن روايت را به آيه مورد بحث عرضه مى كنيم و در صورتى كه مضمون آيه و قراينى كه در اطراف آيه موجود است , با آن سازگار بـود بـه روايـت سبب نزول اعتمادمى نماييم و بدين ترتيب اگرچه مقدار زيادى از روايات اسباب نزول از درجه اعتبارساقط مى گردند, اما باقى مانده معتبر و قابل اعتناست (165).
1. بسيارى از آيات قرآن , بر اثر وجود زمينه ها و شرايط خاص , وقوع حوادث و يا به دنبال سؤال مردم نازل شده اند كه آنها سبب يا شاءن نزول آيه ناميده مى شوند.
2. شـنـاخت اسباب نزول موجب شناخت علت تشريع احكام در قرآن و درك بهترمقاصد آياتى كه فهم آنها با قراين خارجى همراه بوده است مى گردد.
3. سـبـب خـاصـى كه موجب نزول آيه اى گشته است , مفاد عمومى آيه را به موردخاص خودش محدود نمى كند.
4. بـا تـوجـه بـه كـثرت اختلاف ميان روايات اسباب نزول , قراينى وجود دارد كه احتمال دخالت نظريات اجتهادى راويان و يا جعل روايات را تاءييد مى كند, در نتيجه اعتبار بسيارى از اين روايات مورد ترديد است.